مجموعه دلنوشته های بهرام - از بوی بنزین خیلی خوشم میاد
از بوی بنزین خیلی خوشم میاد.
از بوی چسب و رنگ هم همین طور.از بوی عطر آتنا هم خیلی خوشم میاد!!!
خب چرا رو پله برقی راه میری؟اگه برقیه که خودش راه میره دیگه.از آدمایی که رو پله برقی راه میرن هم خیلی بدم میاد و کلا از تمام آدمایی که ادای تنگها رو در میارن!
از آقای موسی زاده هم خیلی بدم میاد.2 ماه تو بایگانی از ما کار کشید کلا 200 تومن بهمون داد.تازه ماسک هم خودم خریدم که تو بایگانی خفه نشم.
روزی یه دونه از این شیر مثلثیا هم می خریدم که مسموم نشم!آخه اینم شد کار؟ باز اگه بیشتر میداد ک... نمی سوخت.
مرتیکه پولدار..
فکر کرده مهندسه می تونه هر نوع رایجی از گ.. رو بخوره!
خیر نیست اینطوری تو کردار ما. از دار دنیا یه فلش دیسک داشتم کلی چیزای خوب داشتم توش دیشب گم شد!
نمی دونم خودم لر بازی دراوردم یا تو ماشین احسان تاریک بود و پیدا نکردیم.به هر حال لرم دیگه!اذیت میشم..
هه هه چرا آخه هر جا من میرم حراستش باهام مشکل داره.دانشگاه،اداره گاز استان تهران،فرودگاه امام خمینی ...اه..پس نتیجه می گیریم که مشکل از اوناست!
من مشکلی ندارم..اونا خودشون مشکلشون رو حل کنن!
تازه ریش پرفسوری هم گذاشتم کلی داف شدم!
کراوات سروش هم تو عروسی رضا اصلا خوشگل نبود.اصلا هم دلم نخواست.
کی گفته؟نه نه..اصلا هم خاله زنک نیستم.خاله زنک جد و ....!
انقدر هم بحثای چرت نکنین تو این صفحه بی صاحاب ما.به خدا بهرام رو خوش نمیاد این جوری می زنین تو سرو کله همدیگه.رفیق باشید با هم..حالا با من نه ولی با هم چرا!
خلاصه که اینجوریاس دیگه.ما زندگی می کنیم.زندگی هم مارو ...ه و جفتمون هم راضی ایم.کو....ناراضی و آقای موسی زاده! والا مرتیکه ....